کد مطلب:211510 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

اثبات توحید
هر چیزی كه تركیب پیدا كرد خواص و حكمتی دارد و شاهد بر صنعت است و آن صنعت دلالت دارد بر صانعش كه آن را درست كرده و ساخته و هیچ چیز نبود و بعد هم نخواهد بود.



[ صفحه 438]



امام (ع) فرمود آیا این هلیله را می بینی؟

طبیب - آری می بینم.

امام (ع) آیا آنچه در نهادش مخفی است یعنی اثر او را می بینی؟!

طبیب - نه!

امام (ع) پس چگونه شهادت بر هسته آن یا خاصیت آن كه نمی بینی می دهی.

مگر تو نگفتی چیزی را كه به حس نمی بینم قبول ندارم؟!

طبیب نمی دانم شاید غیر از مغز و هسته و یا خاصیت چیزی دیگر هم داشته باشد یا نداشته باشد.

امام (ع) - آیا می بینی كه در پس این پوست چیزی هست خواه رنگ یا هسته یا اثر و غیره.

طبیب نه نمی دانم شاید هم چیزی نباشد.

امام (ع) همین قدر اقرار می كنی كه این هلیله موجود است و همه مردم آن را می شناسند. و اجماع دارند كه این هلیله است!

طبیب آری اما شاید آنچه مردم به آن اجماع كرده اند باطل باشد.

امام (ع) - می دانی كه این هلیله از زمین می روید؟

طبیب آری اقرار می كنم این هلیله كه اكنون دست من است از زمین روئیده است.

امام (ع) آیا اقرار كردی كه امثال این هلیله و انواع و اقسام آن هم باز موجود باشد.

طبیب نه شاید غیر از این هلیله نباشد.

امام (ع) ای طبیب آیا این هلیله از درختی خارج شده یا خود به خود موجود شده است؟

طبیب می دانم كه از درخت خارج شده است.

امام (ع) آیا آن درخت كه می گوئی به حس درك كرده ای و به چشم دیده ای.

طبیب نه به چشم ندیده ام.

امام (ع) ای طبیب تو اكنون اقرار كردی به وجود درختی كه به حس ندیده ای.

طبیب آری اقرار كردم ولی من معتقدم كه این هلیله و چیزهای مختلف دیگر همیشه بوده اند - آیا می توانی این عقیده را درك كنی؟

امام (ع) آری من تو را از این شك درمی آورم اما بگو بدانم پیش از آنكه این هلیله بود آیا درخت آن را دیده و شناخته ای.



[ صفحه 439]



طبیب آری دیده ام.

امام (ع) ای طبیب آیا این هلیله را در آن درخت دیده بودی.

طبیب نه - ندیده بودم.

امام (ع) ای طبیب یكجا اعتراف كردی كه درخت را دیده ای و هلیله نداشت یك دفعه اقرار كردی با چشم خود دیده ای كه هلیله داشت باز دیده ای كه هلیله نداشت پس هلیله در درخت نبود و بود شد و حادث گردید.

طبیب این حقیقت را انكار نمی كنم ولی می گویم هلیله در آن پراكنده بود.

امام (ع) آیا درخت هلیله را در حالی كه هلیله می روید دیده ای پیش از آنكه درخت را غرس نمائی.

طبیب بلی.

امام (ع) آیا عقل تو باور می كند درختی كه بیخ و بن و شاخ و ریشه و پوست و بارش همه اینها كه خروارها شاید بشود همه آبستن به هلیله بود.

طبیب این را نه عقل باور می كند نه قلب قبول می كند كه همه این اعضاء به هلیله آبستن باشند.

امام (ع) آیا اقرار داری كه هلیله در درخت حادث شده است.

طبیب آری اما این كه مصنوع باشد نمی دانم - شما می توانید ثابت كنید این میوه مصنوع یك صانعی است؟!

امام (ع) آری می توانی باور كنی كه این را مدبری است و این صورت را مصوری است.

طبیب ناچار هستم باور كنم.

امام (ع) آیا می دانی كه این هلیله مركب است از هسته و پوست و گوشتی كه بالای هم خشك شده و اجزاء آن به هم پیوسته و متصل است.

طبیب آری می دانم.

امام (ع) قبول داری كه این هلیله یك صورت و كیفیتی دارد و اندازه و تخطیطی تألیف - تركیب - تفصیلی دارد كه به هم آمیخته و بر آن طبقی است و جسمی است بر روی جسم - و رنگی بالای رنگ چون سفیدی - زردی - نرمی - زبری - سختی - سستی - كه در اعضایش موجود است و طبیعتی خاص دارد و طرق مختلف برای استفاده و اجزاء



[ صفحه 440]



مؤتلفه و همه در پوستی جا دارد و عروقی كه در آن جاری است و برگی كه آن را می پوشد و از سوزانیدن آفتاب حفظ می كند و از سرما نگاه می دارد تا فاسد نشود و از باد كه زایل نسازد.

طبیب اگر برگ منطبق بر آن بود بهتر نمی شد؟

امام (ع) خداوند تقدیرش بر همه كس بهتر و خوب تر است اگر شایسته آن بود كه تو می گفتی همانطور آفریده بود - به علاوه نور آفتاب و باد و نسیم هوا بر او نمی رسید كه به این شادابی و كمال و خاصیت برساند - آفتاب برای رساندن سرما برای طراوت باد برای جلوگیری از تعفن محافظ این موجودات است - بنابراین بهترین صورت همین است كه خداوند مصور به او بخشیده است و به حكمت بالغه اش موجود ساخته است.

طبیب كافی است تصور صورت آن و اكنون از تدبیری كه می دانی بگو ببینم چگونه پرورش یافته است.

امام (ع) ای طبیب بگو بدانم هلیله قبل از آنكه سخت و صلب شود آن زمان كه دو ساق نرم داشت مانند آب بود - بدون هسته و پوسته - بدون لب و رنگ و طعم و سختی كه پس از نرمی یافته است سخت و محكم شده آیا این حالات برای او رخ داده یا خیر؟

طبیب آری اگر این ادوار را طی نمی كرد رسیده نمی شد و اثری نداشت.

امام (ع) بگو بدانم اگر خالق عالم آن را تربیت نمی داد آیا آن ذره آب یا آن ذره آفتاب یا آن ذره خاك آنها را تربیت نموده آن مواد خودشان دارای شعور و اراده نیستند در اختیار قدرت الهی می باشند آنها كجا قادر بر تربیت دیگری می باشند.

فرمود اگر رشد آن به تدبیر مقدری نبود آیا جایز بود این آب ضعیف افزوده شود بدون آنكه ساقه ای بالا برود و از ریشه ای كشیده شود و به جسمی و غنچه ی برسد و بر فرض كه آب خود به خود به وسیله ریشه و ساقه به هسته آن برسد از كجا تقسیم به تمام اجزایش می شد و به یك نسبت ریشه می داد پس باید مدبری و مقدری باشد كه از روی علم و قدرت و حساب به وسایل و اسباب ذره ذره آب را از ریشه به میوه برساند و تمام پوست و هسته و گوشت و رگها و اعضاء سخت و صلب و سستش برساند تا رشد حقیقی نماید و قابل استفاده گردد.

طبیب خوب تصویر و تدبیر و خلقتش را فراگرفتم و اجزا و اعضایش را شناختم و اكنون اعتراف می كنم كه این هلیله مصنوع صانع است و گواهی می دهم كه اشیاء بدون صانع ساخته نمی شود ولی هنوز نمی دانم شاید هلیله و سایر اشیاء صنعت نفس خود آنها باشد.



[ صفحه 441]



امام (ع) ای طبیب تو می دانی كه خالق اشیاء هلیله حكیم و عالم باید باشد تا آنچه از خواص و موجودیت آن دیدی تركیب نماید و این اثر را در وجود او به ودیعت بسپارد.

طبیب بلی باید عالم و حكیم باشد.

امام (ع) پس خالقی كه عالم و حكیم باشد آیا می تواند حادث باشد؟

طبیب نه.

امام (ع) آیا این هلیله را وقت حدوث دیده ای و پس از نبودن معاینه كرده ای كه فاسد شده و گویا هیچ نبوده؟

طبیب آری قبول دارم كه این هلیله حادث شده ولی قبول ندارم كه صانع حادث نمی شود - و خود را خلق نكند.

امام (ع) آیا اقرار نكردی كه خالق حكیم حادث نمی شود و گمان كردی هلیله حادث شده در نتیجه اعتراف كرده ای كه هلیله مصنوع است و خداوند صانع هلیله است اگر گفتی كه هلیله خود را به وجود آورده و صنعت نفس خویش نموده اقرار به انكار خود كرده و وصف صانع مدبری را كرده ای بدون آنكه او را بشناسی - و بدون نام توصیف نمودی.

طبیب چگونه می توان وصف كرد كسی را كه نام و نشانیش را نمی دانیم.

امام (ع) تو اقرار كردی به وجود حكیم علیم مدبر اگر یادت باشد گفتم چیست گفتی هلیله است با این اعتراف به خدای عالم دانای توانا اقرار كردی بدون آنكه نامش را ببری اما اگر فكر كنی می دانی هلیله ضعیف تر از آن است كه با وجود ناقص خود بتواند وجودی كامل بیافریند یا خود را خلق كند هیچ چیزی قادر بر خلق خود نمی باشد.

طبیب آیا بیانی بهتر از این داری بیاور؟

امام (ع) ای طبیب بگو بدانم هلیله چگونه خودش را به وجود می آورد آن قدرت ناقص و آن خلقت كوچك و آن ضعف تمام چگونه صانع می شود این جسمی كه به یك فشار شكسته می شود كجا می تواند از خود دفاع كند و چگونه می تواند خود را به وجود آورد - - این صورت كریه المنظر آن كه نه آب دارد نه صفا و بهاء چگونه صنعتگر می شود؟

طبیب این هلیله صنعت خودش را می نماید نه صنعت وجود دیگری را.

امام (ع) ای طبیب تو می گوئی هر چیز خودش را به وجود آورده بگو بدانم تو چگونه خودت را به وجود آوردی قبل از بودن یا در حال بودن یا در حال نبودن خودت را به وجود آوردی



[ صفحه 442]



هلیله پیش از بودن یا بعد از به وجود آمدن خود را خلق كرده این امر محال است كه هم موجود باشد هم مصنوع و اگر بگوئی پس از موجود بودن خود را خلق كرده لازم است كه هلیله یا تو یا هر چیز دو بار مصنوع باشد.

اگر بگوئی خود را خلق كرده و بعد تدبیر وجودی خود داده قبل از بودن این هم باطل و محال است زیرا قبلا چیزی نبوده فاقد شی ء كه معطی شی ء نمی شود لا بشی ء كه موجد شی ء نمی شود بنابراین تو و هلیله و هر چیز نه قبلا می توانی خلق كنی نه پس از خلق شدن خودت می توانی خلق كنی.



ذات نایافته از هستی بخش

كی تواند كه شود هستی بخش



فكر كن یا باید سخن تو درست و به حق باشد یا سخن من اكنون بگو بدانم كدام حق است؟

طبیب الحق سخن تو حق است.

امام (ع) پس چه چیز مانع می شود كه سخن حق را قبول كنی كه هر جا درماندی به این طرف و آن طرف دست به انكار زدی.

طبیب قبول كردم حق با تو است و حقیقت مطلوب معلوم شد هلیله و سایر اشیاء خودشان را خلق نكرده اند - و در كار خود عاجز و ناتوانند باید مدبری دیگر باشد آنها را پرورش دهد اما باز یك نكته مانده و آن درخت است كه هلیله را ساخته و از آن به وجود آمده است؟

امام (ع) اما درخت بحث روی وجود آن می بریم آیا درخت را كه درست كرده؟

طبیب هلیله دیگر

امام (ع) باز به هلیله برمی گردیم و باز به درخت می رسیم تا آنجا كه اولین هلیله یا اولین درخت آیا خود به خود به وجود آمده - آیا درخت پس از هلیله دادن و پوسیدن و پاشیدن باز روئیده است.

طبیب نه.

امام (ع) آیا درخت پس از دادن هلیله چند سال باقی می ماند آیا آن كس كه مدبر درخت است در این مدت او را نگاه می دارد یا خودش می باشد كه تدبیر آب و برگ و پوست و ریشه - ساقه - خاك - هوا - نور - باد را كه عوامل حیات و سرسبزی اوست مهیا می سازد اگر بگوئی خودش بوده كه باز باطل است.



[ صفحه 443]



طبیب بر این قول نیستم كه خودش بتواند تدبیر زندگی خودش را بنماید.

امام (ع) پس لازم است اقرار كنی كه خداوند است عوامل حیات و زندگی او را فراهم كرده و به تدبیر كار او را كرده است - آیا باز هم گیر داری كه اعتراف به وجود صانع حكیم كنی.

طبیب من در این حال متوقف خواهم بود تا خوب مطلب را درك كنم و حكم نمایم.

امام (ع) ای طبیب هر جا ابا كنی و با بودن موجبات علم به حقیقت توقف كنی در جهالت توقف كرده ای.